وقتی مامان بزرگ کوچک می شود
داستان رابطه دختری به نام پپی و مادر بزرگش را روایت میکند. پپی مادر بزرگش را خیلی دوست دارد. آن دو باهم غذا میپزند، تلوزیون میبینند،کار های خانه را انجام میدهند بازی میکنند و... .مادر بزرگ همیشه کار های سخت تر مثل چیدن تمشک های بالاترین شاخه و حمل کردن کیسه های سنگین را به راحتی انجام میدهد اما یک روز که پپی و مادر بزرگ در حال طناب بازی بودند پپی متوجه میشود قد مادر بزرگ کمی کوچکتر از همیشه است و از آن روز هر بار پپی متوجه میشد مادر بزرگ از روز قبل کوچک تر شده و کم کم دیگر نمیتواند کار هایی که همیشه انجام میداد را انجام دهد. اما هر چقدر مادر بزرگ کوچک تر میشود پپی بزرگتر میشود و میتواند مسئولیت هایی مثل چچیدن تمشک و رفتن به زیر زمین و... را انجام دهد حالا مادر بزرگ اینقدر کوچک شده که مثل یک نسیم داخل گوش پپی زندگی میکند! پپی گاهی یادش میافتد که دیگر نمیتواند با مامان بزرگ کار های بامزه انجام دهد و ناراحت میشود ولی وقتی به این فکر میکند که مادر بزرگ هیچ جا نرفته و در وجود خود پپی جا گرفته حالش بهتر میشود...
- موضوعات کاربردی : مرگ، مادربزرگ، سالمندان، مستقل بودن
- گروه سنی پیشنهادی : 5 تا 10 سال
اضافه به سبد خرید
